جرأت ندارم...
سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۰۲ ق.ظ |
فاطمه افشاری |
۰ نظر
شدیدا دوستش دارم ولی جرأت ندارم...
فقط گریه ست آثارم ولی جرأت ندارم...
سکوتی لعنتی بین من و او...
دهد هر باره آزارم ولی جرأت ندارم...
دلم فرمان دهد: تو صحبتی کن!
بله! دل کرده اجبارم ولی جرأت ندارم...
بگوای دل بگو که دوستش دا...
همین دل کرده احضارم ولی جرأت ندارم...
دگر کارم به سمتی رفته کـِ ـمْروز
دگر سر، داده اخطارم ولی جرأت ندارم...
خدایا سختتر از بی کسی چیست؟!
سکوتم... قلب اِدبارم... ولی جرأت ندارم...
دو جمله از سخنهایم بداند،
شود مجموع اشعارم ولی جرأت ندارم...
سخن بی پرده و ساده بگویم
ببین! درجای اظهارم!!! ولی جرأت ندارم!!!
شعر: فاطمه افشاری
- ۹۸/۱۰/۱۷
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.