فاطمه افشاری

🧠 همواره برای کشف حقایق و چرایی زندگی به راهنمایی شما دوستان منتقدم نیازمندم...

فاطمه افشاری

🧠 همواره برای کشف حقایق و چرایی زندگی به راهنمایی شما دوستان منتقدم نیازمندم...

نوشته های کوتاه فاطمه افشاری

پیام های کوتاه
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۴ مطلب با موضوع «طنز نوشته های استاد انتسیکلپدیست کبیر» ثبت شده است

استاد انتسیکلپدیست و بهرام گور

چهارشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۵:۱۷ ب.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

دیروقتی بود با شما سخن نگفته بودیم که مریدکی چند بندی در رسای ما نگاشته بود دیدیم بد نیست جهت به تصویر کشیدن نقدپذیری غیر قابل وصف خودمان این چندبندی که بهرام گور نگاشته‌است را با شما به اشتراک بگذاریم، باشد که وسیله ای باشد برای پیشرفت شما بی‌نوایانِ همواره عاشق و شیفته‌ی استاد عزیزتان، استاد انتسیکلپدیست کبیر!

و چنین گفت بهرام گور: «اوستادی فاضل و چیره قلم همی یافتم انتسیکلپدیست نام و اندر فضائل او همین بس که مریدان و خدم و حشم بسیار دارد و همین که مریدی برای کسب کمالات به برش می شتابد، چند حالت برای او پیش آید؛ یا از فرطِ سنگینیِ نُکَتِ استاد، می هَنگد و کله اش گُر می گیرد و به دارِ فانی می هیچد، که این حادثه دراثر اصطکاک شدیدِ میان نرون های مغزیو چه بسا نخاعیکه لاجرم تامل بر کلام استاد ایجاد می کند_رخ می دهد، بدین صورت که نرون های فرد به همدیگر اتصالی کرده و درپی انفجاری مهیب، جان به جان و جهان آفرین تقدیم می دارد. که این را در ادبیات رایج علمی، سوزش از درون یا درون سوزی گویند.
و یا از ضیقِ گنجایش ذهنی برای ادراک کُنه کلام استاد، سر به بیابان و کویر گذاشته و در درازنای راه، خود به خود از اثرِ سوزِ گرما که طاقتِ شتر را هم می فرساید شعله ور می گردد (تحقیقات نشان داده مصاحبت با استاد نوعی کاتالیزور در بدن می ایجادَد که واکنش با اکسیژن را تسریع کرده و اندکی گرما کافی است تا فرد را به لقاءالله بپیونداند) این را نیز برون سوزی یا سوزش از برون گویند.

سناریوی دِگر این است که استاد لابه لای نُکَتِ سراسر اندرزِ خود، آباء و اجداد مریدان را چنان مورد شفقت قرار می دهد که سوژه مبتلا به برگ ریزیِ زودهنگام می گردد. به ویژه استاد نسبت به عمه مریدان دلمشغولیِ وافر دارد؛ چنان که اگر مریدی بخواهد عمه خود را از مهلکه نجات دهد، ناگزیر باید تمام دیگر اقوام خود را قربانی نماید.
خلاصه کنم که هر عمل استاد، به سان قطره ای قیر داغ است که بر تارک مریدان می چکد؛ می خواهد نکته ای اندرزگونه باشد، یا نهیبی سهمگین، و یا حتی فرود آمدن لنگه کفشی لابد از سرِ شفقت. نهایتا مریدان اند که برای نائل آمدن به درجات رفیع، بایستی با این سوزش، بسازند و بسوزند.

از قلم وی که هرچه گوییم، دست آخر یک چیزی بدهکار می شویم. قلمِ استاد که می لغزد، جز کلام نغز و پرمغز از آن نمی تراود. همین که آغاز به نگاشتن می کند، مریدانِ بالفعل و بالقوه را با چشمانی ورقلمبیده تا انتهای واپسین پاراگراف، کِشان کِشان می کِشاند و پس از کشیدن عنان قلم و کاشتن نقطه پایانی و نائل آمدن به اسطقس مفهومات، آنها را با کوله باری از دانش و البته انبانی از پرسش، درست سرِ خطِ در بیراهگی جَک می زند و تا عملیاتِ ایذایی و کذاییِ بعدی به امان خداوند وا می گذارد.»

ما سکوت می‌نماییم و قضاوت را بر عهده شما مریدان نکته‌سنجمان میگذاریم که خود می‌دانید ما چقدر به آزادی بیان معتقدیم...

 

#энциклопэдист

روز مطالعه و استاد انتسیکلپدیست

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۰، ۰۸:۲۴ ق.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

مدتها بود دست بر قلم استادیمان نبرده بودیم تا اینکه یکی از مریدانمان یا استاد یا استاد کنان به خدمتمان شرفیاب شد و گفت استاد جان چه نشسته ای که از بس فیضان علم ننموده ای مملکت به اوج بی سوادی خویش رسیده است و من خود به چشم خویشتن دیدم که وای چه افتضاح!!!
گفتیم آخر تو شاگرد نیم وجبی چه میدانی سواد چیست؟
گفت همین که هر چه شما مینویسید مطالعه کنیم باسواد میشویم دیگر!
یک عدد کف گرگی زیبا مهمانش کردیم که دیگر جلوی ما اظهار فضل نکند سپس جواب دادیم: آخر کودک نابخرد من  #سواد_اندیشیدن است یا #مطالعه؟
سرش را از شرم به زیر افکند همین شد که دلمان سوخت و ادمه دادیم: 
 "سواد" یا 'literacy' را چه میبینی؟ گفت اگر باز هم خشانت به خرج نمیدهید باید بگویم که توانایی خواندن و نوشتن: ability to read & write خواهد بود. به او گفتیم: اما آیا این معنا دقیق است؟ سکوت تمام وجودش را فراگرفته بود فهمیدیم آماده یادگیریست... ادامه دادیم:
این روزها که اکثرا خواندن و نوشتن میدانند از واژه سواد با معنای حجم انبوه خوانده ها و مطالعه ای که صورت گرفته یاد میشود; ولی آیا این معنا نیز درست است؟ باز هم مانند بوف خاکستری خیره خیره ما را نگاه میکرد؛ گفتیم حرفی بزن دیگر... در امانی، گفت: در جایی نوشته شده بود " "ﺳــﻮﺍﺩ "
ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺧﻮﺍﻧـﺪﻥ ﺑـﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤـﯽ ﺁﯾـﺪ ،
ﺑﻠﮑــﻪ ﺑﺮ ﺍﺛـﺮ " ﺍﻧـﺪﯾﺸﯿـﺪﻥ " ﺑــﻪ ﺁﻧﭽـﻪ " ﻣﻄـﺎﻟﻌـﻪ "
ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾـﻢ ﺣﺎﺻـﻞ ﻣـﯽ ﺷـﻮﺩ .
چنان از جوابش ذوق کردیم که فهمیدیم به هشتک سوالی ما دقت کرده از همین رو به او گفتیم:
مطالعه خوب است اما مطالعه بدون تفکر بیهوده ترین کار است.
کسی که در طول عمرش حتی یک کتاب نخوانده اما نسبت به مسائل اطراف خود بی تفاوت نیست و می اندیشد باسوادتر از کسی ست که بزرگترین کتابخانه جهان در مغز اوست بدون اینکه به تک تک آنها فکر کرده باشد. مغز انبار کتاب که نیست بنشینی حفظ کنی بعد مانند سیستم آموزشی یکی از کشورها که نام نمیبریم و اول اسمش ایران است هر کسی قدرت یادآوری اش بالاتر باشد را باهوش بخوانی و نخبه نخبه حواله اش کنی و حقوق ماهی خدا تومن به نخبگی اش بدهی تا بیشتر طوطی وار حفظ کند...
ببین فرزندم! هرسطر که خوانده میشود با توجه به محتوای آن نیازمند ساعتها تفکر است.
همچون مدرک و درجه علمی یک فرد تعداد کتب مطالعه شده نیز ملاک خوبی برای سنجش سواد نیست!
پس شاید بهتر باشد به جای مطالعه بی حد و مرز به آنچه تا اکنون خوانده ایم بیاندیشیم. کاری که در نظام آموزشی فعلی با تمام پیشرفتش به کسی نیاموخته اند حتی به دانشجویان فلسفه که به جای آموختن اندیشیدن تنها می آموزند بخوانند و بخوانند و بخوانند...
مریدمان اینجا به اعماق تفکر فرو رفت که ما دانستیم دارد باسواد میشود... تصمیم گرفتیم مجددا بی خیال فیلترینگ و این قرطی بازیها شویم و باز علممان را در اختیار مریدان سینه چاکمان بگذاریم باشد که رستگار شوند!


 #энциклопэдист 
 

استاد انتسیکلپدیست

جمعه, ۴ تیر ۱۴۰۰، ۰۴:۰۴ ق.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

امشب به میمنت خوشحالی مریدانمان اراده نمودیم که مطلبی فرهنگی به رشته تحریر در بیاوریم باشد که با فرهنگ شوند.
ما انسانها در دنیاجات مختلفی زندگی می کنیم که در هر کدام از این دنیاجات باید اخلاقیات خاصی را رعایت کنیم...
یکی از همین دنیاجات همین دنیای بی در و پیکر مجازیست...
بگذارید اول به شما بگویم که دنیای مجازی پیشینه اش به دنیای ماقبل رایانه برمیگردد... میپرسید چگونه؟ به شما فرزندان و مریدانم خواهم گفت... در برخی داستانهایی که قدیمها نوشته شده بود به این دنیا اشاره شده بود... اما از بین آنهایی که به ما بعد رایانه برمیگردد اولینشان آرپانت امریکایی بود و بعد کم کم رسید به این نوه نتیجه هایشان که تلگرام و این ملی قشنگها و واتساپ اسرائیلی و... کاری نداریم برویم اخلاق بگوییم که برای شما مفیدتر است...
از اخلاقیات زشت مجازی چند موردی را نام میبرم شما وای وای کنان به فکر فرو روید!
یکی اینکه برخی به زندگی این و آن سرک میکشند: استاد پروفایلت دم از عشق چه کسی میزند؟ باید بگویم عمه پولداره ات تا دیگر قضاوت بیجا نکنی به جای پرسش که استاد جان شما که همه چیز میدانی این پروفایل را با چه حسی ریختی توی ماستا...
یکی دیگر اینکه برخی پیامها را میخوانند و جواب نمیدهند! آخر پشمک حاجی فلانی! استاد انتسیکلپدیست کبیرتان با این مقام و درجه هیچ پیامی را بدون پاسخ رها نمیکند شما نیم وجبی ها چرا اینقدر بی اخلاقید؟؟؟
میدانید بدتر از این چیست؟ این که نه سلام علیکی در چتها بدانید نه خدانگهداری در پایان چت و... باید این دسته انسانهای دوپا را داد ده دوره سر کلاسهای کنترل خشم انگریبردز بنشانند شاید یاد بگیرند وسط بحث غیب نشوند... و اگر غیب نشده اند حداقل پاسخی بدهندو به شعور مخاطبشان توهین نکنند...
دسته ای دیگر میگویم و برای امشبتان کافیست... این دسته همانهایی هستند که الکی الکی هرچه میبینند کپی میکنند پروفایلتان را ری پروفایلشان مطالبتان را در گروه ها و کانالهایشان و ... این دسته را اصلا نباید کاری داشت فقط باید گفت جانا! خودت باش! گاهی خودت چش نیست به جان ابوبکر بغدادی... همین را کفن کنی خودت باشی خوب هم هست!
در کل با فرهنگ باشیم شاید کسی این وسط از بی فرهنگی مریدان ما دلخور شود و بگوید استاد کوتاهی کرد در گفتن این حرفها!


 #энциклопэдист

استاد انسیکلپدیست

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۰، ۰۳:۰۳ ق.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

تصمیم گرفته بودیم این‌بار با زبان ساده و بی آلایش و بی طنزِ فاخر با شما مریدان عزیزتر از جانمان سخن بگوییم که دیدیم نمیشود و سطح کلاس درسمان را نیز باید در نظر میگرفتیم. از خشکی کلاس به تنگ می‌آیید!
چند روز پیشترها یکی از مریدان سینه‌چاکمان اصرار پشت تمنا و تمنا پشت خواهش که استاد چرا با ما جدیداً سخن نمی‌گویی، مگر نه اینکه شاگرد هم حق و حقوقی دارد؟
از مشغله‌های جدیدمان برایش گفتیم و اینکه چندتنی از مریدان را به شاگردی مستقیم پذیرفته‌ایم که درست است اِنْتْسیٖکْلُپِدیٖسْت نمی‌شوند اما یک معینی عمیدی دهخدایی چیزی که میشوند...
خلاصه گفتیم و گفتیم و فهمیدیم این مرید سینه‌چاکمان قید ادامه تحصیل را زده و میخواهد دیگر درس نخواند!!!
به نشان اعتراض همینجا سکوت می‌کنیم و در جمع می‌گویم های جناب مرید! درس نخوانی از مریدی ساقطت میکنیم!
پاشو جمع کن خودت را که این تنبلی‌ها برایت آب و نان نمی‌شود! من نیز دیگر برای کسی که قصد ادامه تحصیل ندارد علمم را هدر نمی‌دهم...

در متن‌های بعدی از مذمت چیزهایی خواهم گفت که به درد همه‌تان خواهد خورد!


 #энциклопэдист

استاد انتسیکلپدیست

پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۸:۲۰ ب.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

شاید یکی از سوالهایی که ذهن بشریت را درگیر خود می‌کند این باشد که اصلا آغاز تفکر کجا بوده است البته شاید هم عین خیالشان نباشد ما که فضول مردم نیستیم! اما اگر کسی به این فکر کرد که آغاز تفکر چگونه بوده می‌آید سراغ من چون فقط من می‌دانم... شما هم حالا که کنجکاو شدید بدانید باید کمی اطلاعات تاریخی خودم را در اختیارتان بگذارم.

از آنجایی که دو روایت مثل توپ صدا کرده من از هر دو راه مسئله را برایتان حل می‌کنم که بعد نگویید استاد اِنتسیکلُپِدیست علمش را از ما دریغ کرد.

روایت اول همین است که خدا آدم و هوا... نه ببخشید! حوا را خلق کرد(نه اینکه وجود زن است و تنفس برای همین همیشه هوا و حوا و اکسیژن و هموژنیزه و پاستوریزه را قاطی می‌کنم) حالا اینکه چطور خلق کرد و به قول خودمان «کی چی میگه» را کار نداریم این دوتا بزرگوار خلق شدند و شکل و قیافه گرفتند و همینطوری در بهشت قدم میزدند که یک باره آدم حوا را در کوچه باغ‌های بهشت می‌بیند... آدم هم که تا آن لحظه جز خودش و فرشته‌ها و گل و بوته‌ها کسی را ندیده بود جرقه ای در سرش احساس کرد آمد به حوا فکر کند که: ایشون کی باشن اینجا باشن! متوجه جرقه‌ی بالای سرش می‌شود و می‌فهمد که: عه فرایندی در مغز ما رخ داد که اسمش فکر است حالا باید معلوماتمان را به هم گره بزنیم تا به کشف مجهول برسیم... بقیه‌اش دیگر به خودشان مربوط است که چطور آشنا شدند و اینها...

و اما روایت دوم نظریه‌ایست که دوست محترم دوران دبستان بنده جناب آقای داروین جان در نظریه خوشگلشان که خیلی‌ها الکی الکی رد کردند و خیلی‌ها گفتند عمرا بشود نظر کسی را رد کرد که در دوران دبستانش از محضر همکلاسی بزرگواری چون استاد اِنتسیکلُپِدیست فیض برده مطرح کرد؛ که خودشان و فک و فامیلشان از نسل میمون هستند... ما که با نظریه اول بیشتر صفا می‌کنیم و غرورمان عمرا اجازه دهد از نسل میمون و امثالش باشیم... بگذریم! اصلا کاری با اینها نداریم! جد بزرگ نسل میمون‌ها برای اولین بار وقتی که داشت برای خودش موز برمی‌داشت که بحث را عوض کند به یک‌باره متوجه می‌شود موزی که در دست گرفته سه رنگ است و سبز و زرد و قهوه‌ای را در خود جا داده است؛ همان لحظه تمام همّ و غمش به مسئله‌ی تنازع بقا معطوف شد و تمام تلاشش را کرد که آدم شود... حالا اینکه ربط اینها با  هم چه بود را برایتان می‌گویم که در جلسات خصوصیتان نگویید استاد اِنتسیکلُپِدیست حرف‌هایش را بدون استدلال در نشریه‌ای که اسم علمی را یدک می‌کشد می‌زند و فرار میکند بعد به ما لقب بزن در رو بدهید و در شبکه‌های اجتماعیتان هشتک بزنید که #نهبهبزندررو بعد از آن تظاهرات و شعار و دردسرهای بعد از آن... آقا جان اصلا نخواستیم... کاری می‌کنید که از پرداخت خمس علمم پشیمان می‌شوم... اصلا به نشان اعتراض همین‌جا از ادامه آموزش انصراف می‌دهم... بروید پی کارو زندگیتان اصلا مهم نیست تفکر برای اولین بار چگونه و کجا رخ داد...

امضاء: энциклопедист
پ.ن: شماره سوم گاهنامه انار

#энциклопэдист

استاد انتسیکلپدیست

چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۴۰۰، ۰۸:۲۰ ب.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

این مدت که سفرهای دور و درازی به اطراف دنیا داشتیم از شما شاگردان عزیزمان غافل شدیم و این غفلت قطعا موجب بی سوادی شما عزیزان جان است که من عمرا بپذیرم... به همین جهت اینبار با خودم اندیشیدم برایتان کتابی را معرفی کنم که بروید از زیر سنگ هم شده گیر بیاورید و بخوانید.
چند روز پیش هزار و پونصد تومان (چند روز پیش این هزار و پونصد تومان خیلی بود... مثلا میشد با آن یک. عدد کیک دو قلوی روکش کاکائو خرید) پرداختیم و رمان "قمار عشق" را خریدیم.
کتابی بود که نشر ورجاوند از نویسنده ای به اسم یگانه منتشر کرده.
کتاب را خواندیم و لذت بریدم!
کتابی بود مربوط به زمان اوایل بعد از جنگ و اجتماعی پر از افکار مختلف...
دختری مذهبی که میرود دانشگاه و می آموزد که فکر کند! هرچند در سرتاسر داستان از شخصیت اول شاکی بودیم که همه چیز را میچسباند به قسمت و خواست خدا و جایی که میتوانست خیلی کارها کند نکرد! بعد فقط مینشست حسرت میخورد و الکی الکی شکر میگفت که اینها خواست خداست!
بابا جان! شاید خواست خدایت اختیار توی ...دوپا باشد! این کتاب را مواقع افت فشار به آدم غش کرده بدهید چنان فشارش میزند بالا که سکته کند بمیرد همه راحت شوند از این یخ بی وژدان که اصلا نمیگوید اینجا خانواده نشسته!
خلاصه که استادتان این کتاب را توصیه میکند.


 #энциклопэдист

 

__________________

پ.ن: با توجه به نایاب بودن این کتاب به زودی فایل اسکن شده کتاب در این وبلاگ به اشتراک گذاشته خواهد شد.

استاد انتسیکلپدیست

پنجشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۰۰ ق.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

پارسال همین موقع ها سالگرد تولد یکی از مریدانمان بود به نام استیون هاوکینگ همان سلطان سیاه‌چاله ها که همین چند وقت پیش بازگشتش به سوی سیاه‌چاله‌ها بود و اگر به دیار باقی هجوم نمی‌برد (البته هلش دادند) الآن ۷۷ ساله می‌شد و می‌توانست یک عالمه کلاس بگذارد که عدد سنمان جفت شده است و‌ وقت عشق و عاشقیست اما مرگ امانش نداد و مُرد!!! این مرید بیچاره‌ی ما چند روز قبل از مرگش نشست گوشه‌ای و برای خودش پایان جهان را در آخرین مقاله اش پیش‌بینی کرد و رفت اما خودش نماند ببیند پایان جهان چیست و کجاست! اینها را نمی‌گوییم که فردا در شبکه‌های اجتماعیتان هشتگ بزنید چون استاد فخر مریدان بی‌چون و چرایش را بر ما می‌فروشد و این حرفا پس #نه_به_فخرفروشی و #نه_به_مریدان_محقق_استاد
اینها مقدمه ایست تا اصل حرفمان را بزنیم پس شعور داشته باشید و کمی صبر کنید.
امروز هم که سالروز تولد یکی از آن فیلسوف‌های دست دوم... نه ببخشید جنس دوم (به قول خودش) هست که نامش سیمون لوسی ارنستین ماری برتراند دوبووار بود که ما او را سیمی جان صدا میزدیم یک عالمه هم ذوق می‌کرد که استاد ما را صمیمانه صدا میزند. به او آموخته بودیم استنباط ‌کند که یک انسان زن زاده نمی‌شود، بلکه تبدیل به زن می‌شود، زیرا دختران را از همان روز اول تولدشان آنگونه تربیت می‌کنند می‌رود پی کارش... از شما چه پنهان که از عملکردش تا حدودی راضی بودیم و جزو مریدان باحالمان به حساب می‌آمد... هرچند از مانیفست بازی‌اش اصلا خوشمان نمی‌آمد و میگفتیم بی‌خیال کودکان خیلی گوگولی هستند... بگذریم...
خلاصه اینکه در این ماه پر برکت خیلی از مریدان سینه چاک و لایق ما متولد شدند مثل ابوریحان بیرونی که حقیقتا درون قلب ما جا داشت، جلال‌الدین همایی، ژاندارک(همان زن بیچاره که بدبختش کردند) آلبرت شوایتزر (پزشک و فیلسوف فرانسوی)، یوهان کپلر (ستاره شناس آلمانی)، ایزاک نیوتن و اینها... حتی جالب است بگوییم کشوری هست که همچنان نامش را نمیبریم ریا شود که چهار حکیم داشته همه از مریدان و شاگردان ما با نامهای فردوسی، ارد بزرگ، بزرگمهر و خیام نیشابوری که همه همین روزها متولد شده بودند... اما با این‌حال به هیچ کدام توجهی نشد و به خاطر اینکه امروز ولادت ماست یک هفته را به عشق ما که عشقی جهانیست هفته حکمت نامیدند... همین هفته‌ای که در آن هستیم را می‌گویم... اما ما میخواستیم ریا نشود گفتیم همین چهار تای آخری را بهانه کنید تا ما اینقدرها هم خار چشم حسودان نگردیم گناه دارند... یکی از مریدانمان گفت یا استاد! آنکه گناه دارد باید توبه کند نه اینکه برایش دل سوزاند! لایکش کردیم و گفتیم ولی بهتر است شهرت ما بیش از این نشود که جهانی در پی جذب ما برای کشور خودشان هستند که از علممان استفاده کنند ولی ما ترجیحمان به همین فروتنی و بی‌ریاییست! خلاصه که تولدمان را به خودمان و شما مریدان تبریک می‌گوییم و امیدواریم سالهای سال سایه‌مان روی سر تک تکتان باشد.


#энциклопэдист
 

استاد انتسیکلپدیست

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۱ ب.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

همینطور درحال نگارش کتب جدیدمان بودیم که یکی از مریدانمان با اضطراب فراوان وارد شد... گفت استاد چه کنم؟
گفتیم: ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺳﺎﮐﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺭﻭﯾﺪ ﻭ ﻫﻢ iOS ﺗﺎ ﺣﺪ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺭ جد و آباد ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ی اصیل و مایه دار یکسان ﻫﺴﺘﻨﺪ. دیگر نگویم از کجا فهمیدم سوالش چیست که خودتان از دانش ما تاحدودی باخبرید. پس از آن گفتم iOS ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﺎﯾﻪ Mac OS X ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﮑﯿﻨﺘﺎﺵ ﺍﺻﺎﻟﺘﺎ ” ﻧﻮﻋﯽ BSD ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻋﺎﻣﻞ ﯾﻮﻧﯿﮑﺲ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ. همین که این را گفتم دودی از سرش بلند شد... آخر جنبه ی یادگیری ندارید نزد من نیایید دیگر.
کمی آب بر فرق سرش ریختیم و ادامه دادیم: ﺍﻧﺪﺭﻭﯾﺪ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻟﯿﻨﻮﮐﺲ ﻣﺸﺘﻖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺷﺒﺎﻫﺖﻫﺎﯾﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﯾﻮﻧﯿﮑﺲﻫﺎ ﺍﺳﺖ و همان لحظه بود که فیوز مریدمان پرید!
کمی که حالش بهتر شد پرسید ﭘﺲ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﯾﻦ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻋﺎﻣﻞﻫﺎ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺭﺍ ﻗﺒﻀﻪ روح ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ؟ گفتیم بلی!
ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻋﺎﻣﻞ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﯾﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﻗﺖ ﮐﻨﯿﻢ . ﺍﻭﻝ ﻫﺴﺘﻪ ﺳﯿﺴﺘﻢ، ﺩﻭﻡ ﭘﻮﺳﺘﻪ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻭ ﺳﻮﻡ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎ .
گفت مگر هلوست که این چیزها را داشته باشد؟ گفتیم فراتر از هلو... در حد شفتالوست! خوشمزه تر است!
ﻫﺴﺘﻪ iOS ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻭﯾﻦ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻋﺎﻣﻞ ﻣﮑﯿﻨﺘﺎﺵ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺒﮏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻫﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪﺭﻭﯾﺪ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﯿﻨﻮﮐﺲ ﮐﺮﻧﻞ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺧﺘﺼﺎﺻﯽ ﺳﺎﺯﯼ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. به همین سادگی! با هسته ی هلو اشتباه نگیر فرزندم! ﺍﻣﺎ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻋﺎﻣﻞ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﺪ و برسر و کله هم میکوبند و چاقوکشی میکنند برای هم... همینها آبروی هرچه سیستم عامل است برده اند! ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻋﺎﻣﻞ ﺍﺑﺰﺍﺭﻫﺎﯼ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﺮ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻋﺎﻣﻠﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺍﺻﻞ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖﻫﺎﯼ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖﻫﺎﯼ ﮐﺎﺭﺑﺮ ﻭ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﺳﺎﺯﯼ ﺍﺧﺘﺼﺎﺹ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺳﺨﺖ ﺍﻓﺰﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ .
مریدمان سر کچل موبلندش را خاراند و پرسید ﺍﻣﺎ ﭼﺮﺍ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻋﺎﻣﻞ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ بگذاریم همدیگر را نابود کنند بچسبیم به همان جاوای خودمان؟
گفتیم iOS ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﺍﻧﺪﺭﻭﯾﺪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺑﻮﻣﯽ Native ﺍﺟﺮﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺪﺭﻭﯾﺪ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻧﺮﻡ ﺍﻓﺰﺍﺭﯼ Framework ﺑﻪ ﺍﺟﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ تو یادت نمی آید اما ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺟﺮﺍ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻧﺮﻡ ﺍﻓﺰﺍﺭﯼ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻣﺼﺮﻑ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺳﺨﺖ ﺍﻓﺰﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﻣﯽﺑﺮﺩ . اصلا ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﻤﺮ ﺑﺎﻃﺮﯼ ﺍﻧﺪﺭﻭﯾﺪﻫﺎ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ iOS ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺩﺭ ﺳﺨﺖ ﺍﻓﺰﺍﺭﯼ ﺿﻌﯿﻔﺘﺮ iOS ﺳﺮﻋﺖ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩﯼ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﺪ . ﺩﺭ ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺑﻬﯿﻨﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻋﺎﻣﻞ ﺩﺭ ﻣﺼﺮﻑ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﮔﯿﺮﯼ ﻭ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺳﺨﺖ ﺍﻓﺰﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﺪ iOS ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ی استادت ﺍﺳﺖ.
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎیشان. ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﻣﺪﺗﯽ ﻗﺒﻞ ﻣﯽﺷﺪ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ iOS ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺑﯽ ﺭﻗﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎﯼ ﮐﺎﺭﺑﺮﺩﯼ Cross Platform ﺍﺭﺍﯾﻪ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺪﺭﻭﯾﺪ ﻭ ﻫﻢ iOS ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺮﺱﺍﻧﺪ حالا هی نروند با اپلشان کلاس بگذارند که هیچ هم کلاس ندارد. در کل بگویم میروید چند میلیون میدهید اپل میخرید ولی در حد پونصد شونصدتومن همان اندرویدها می ارزد! ولی فکر برتر میگوید یک عدد یازده دوصفر نوکیا بخرید که حداقل وقتی دیزی میخورید نخواهید دوساعت به دنبال گوشتکوب بگردید...
مریدمان همینجا بود که یا استاد یا استاد کنان جامه درید و به سمت بازارهای موبایل رفت تا یازده دوصفری بخرد تا در این ظهر جمعه صفا نماید!

 #энциклопэдист 
 

استاد انتسیکلپدیست

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۰۴ ق.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

گوشی همراهمان را روشن نمودیم و با حجم بسیار بالای تماس های مشتاقان گفتگو با خودمان مواجه شدیم!
از یکی از این مشتاقان سینه چاک پرسیدیم خواهان چه نصیحتی بودی فرزندم؟
شیطنتش گل کرد و با شیطنتش عصبانیت ما را برانگیخت!
برآن شدیم مطلبی روانپزشکانه بگذاریم تا صفا کنید:

ما زمانی که خشمگین شویم از شدت رافت و خوبی و گل بودنمان میبخشیم برود پی کارش اما انسانهای عادی ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﺸﻢ ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻗﻠﺐ، ﻓﺸﺎﺭ ﺧﻮﻥ ﺩﺭ ﻋﺮﻭﻕ، ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺗﺴﺘﺴﺘﺮﻭﻥ ﻭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺘﻬﺎﯼ ﻧﯿﻤﮑﺮﻩ ﭼﭗ مغرشان ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﮐﻮﺭﺗﯿﺰﻭﻝ ﺧﻮﻥ ﻫﻮﺭﻣﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺮﺱ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺍﺳﺖ ﮐﺎﻫﺶ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﺪ. حالا اگر نفهمیدید چه گفتم مشکل شماست! اینترنت را اختراع کردم که بروید سرچ کنید دیگر!
اما این وسط به شما باید بگویم ﺗﺤﺮﯾﮏ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﻋﺼﺒﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﻓﻌﺎﻟﯿﺘﻬﺎﯼ ﻗﻠﺒﯽ ﻋﺮﻭﻗﯽ ﻭ ﻏﺪﺩ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﺮﺍﻭﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ به جان همین پیشی سفیده ی دانشگاه اصفهان قسم. حتی بگذارید بگویم که ﺍﯾﻦ ﺭﻭﯾﺪﺍﺩ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻓﻌﺎﻟﯿﺘﻬﺎﯼ ﻣﻐﺰﯼ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺑﺨﺸﻬﺎﯼ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﻭ ﮔﯿﺠﮕﺎﻫﯽ ﺗﺎﺛﯿﺮﮔﺬﺍﺭ ﺍﺳﺖ آنقدر که نگو و نپرس.
اصلا میدانستید که ﺧﺸﻢ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻻﺕ ﺫهنیتان ﻭ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﺳﺎﯾﮑﻮﺑﯿﻮﻟﻮﮊﯾﮑﯽ(این از آن اسم خوشگلا هست که وقتی خلقش میکردم خیلی خوشم آمد) ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﺭ ﺿﺮﺑﺎﻥ ﻗﻠﺐ، ﻓﺸﺎﺭ ﺧﻮﻥ، ﺗﺴﺘﺴﺘﺮﻭﻥ ﻭ ﮐﺎﻫﺶ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﮐﻮﺭﺗﯿﺰﻭﻝ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﯾﺪﺍﺩ ﺍﺳﺖ یک وقت فکر نکنید عمه ی مرید ما را دیده اید و عاشق شده اید. ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﺎ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻓﻌﺎﻟﯿﺘﻬﺎﯼ ﻧﺎﻣﺘﻘﺎﺭﻥ ﺩﺭ ﺑﺨﺸﻬﺎﯼ ﭘﯿﺸﯿﻦ ﻣﻐﺰ ﻣﯽتوانید بفهمید ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎتتان ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺩﻭ ﻣﺪﻝ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺘﻨﺎﻗﺾ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ .
ﻣﺪﻝ ﺍﻭﻝ، ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﭘﯿﺸﯿﻦ ﻭ ﭼﭗ ﻣﻐﺰ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻣﺜﺒﺖ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺨﺶ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻣﻨﻔﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺍﺳﺖ در این حد عجق وجق.
ﻣﺪﻝ ﺩﻭﻡ ﯾﺎ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﻧﮕﯿﺰﺷﯽ ﺑﯿﺎﻧﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﺳﺖ ﺑﺨﺶ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﻭ ﭼﭗ ﻣﻐﺰ ﺑﺎ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻐﺰ ﺑﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ حالا کله تان بوی قرمه سبزی اقدس خانم اینها را هم بدهد خر بیاور و باقالی نامرغوب بار کن. ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻣﺜﺒﺖ ﺍﺯ ﻗﺒﯿﻞ ﺷﺎﺩﯼ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺑﺎ ﻣﺤﺮﮐﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻣﻨﻔﯽ ﺍﺯ ﻗﺒﯿﻞ ﺗﺮﺱ ﯾﺎ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﺎ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻭ ﺩﻭﺭﯼ ﮔﺰﯾﺪﻥ
هعی....
باز هم بحث را برایتان بازتر میکنم برای امروزتان کافیست...

#энциклопэдист 

استاد انتسیکلپدیست

شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۱ ب.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

امشب به شدت تب نمودیم و حال وخیمی داریم!
از آنجایی که میدانستم همه ی شما نگران احوالات عزیزترین استادتان هستید تصمیم گرفتم از تب برایتان بگویم تا بدانید استادتان در پزشکی استاد بوعلی و اقوام و هم حرفگانش بوده که مپرس!
اگر از آن دلواپسانی هستید که فکر میکنید تب چه هست اصلا باید بگویم که ﺗﺐ ﺍﺯ ﻋﻼﺋﻢ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻣﺎﯼ ﺑﺪﻥ هر موجود ﺧﻮﻥﮔﺮمی ﺍﺯ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺁﻥ ﺑﯿﺶﺗﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﻘﻄﻪ ﺛﺒﺖ ﺩﻣﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻣﻐﺰ ‏که خارجکی ها به آن set-point ‏میگویند ﺟﺎﺑﺠﺎ ﻣﯽﺷﻮﺩ، به همین راحتی. حتی شاید شما ندانید که ﺗﺐ ﻧﺸﺎﻧﻪٔ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩٔ ﺑﺪﻥ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼﺯﺍ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻧﯿﺰ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻣﺎﯾﯽ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺍﯾﻤﻨﯽ ﺑﺪﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻋﻔﻮﻧﺘﻬﺎﯼ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﺗﻠﻘﯽ ﻣﯽﺷﻮﺩ به جان مادرش قسم. ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺭ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺣﺎﺻﻞ ﺍﺯ ﺗﺐ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﯿﮑﺮﻭﺑﻬﺎ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﺭﺷﺪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ باورتان میشود؟ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺤﺚ ﻭ ﺟﺪﻟﻬﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﯽﻓﺎﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺐ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺍﺳﺖ که آنها اصلا نمیفهمند وگرنه چنین نمیگفتند که! به دستور من به عنوان ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩٔ ﺩﻣﺎﯼ ﺑﺪﻥ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۶۸ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﭘﮋﻭﻫﺸﮕﺮ ﺁﻥ، یکی از شاگردان سینه چاک ﺁﻟﻤﺎﻧﯽام ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮐﺎﺭﻝ ﻭﻧﺪﺭﯾﺶ ﺑﻮﺩ.
این را دیگر باید بدانید که ﺩﺭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﯿﺎﻧﮕﯿﻦ ﺩﻣﺎﯼ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺑﺪﻥ ۳۷°C ﺍﺳﺖ، ﺩﻣﺎﯼ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﯾﺎ ﺑﯿﺶﺗﺮ ﺍﺯ ۳۸°C ‏( ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺖ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ‏) ﺗﺐ ﺑﻪﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽﺁﯾﺪ حالا من چک نکردم که ببینم کدام درجه اش را گرفته ام ولی بعید میدانم تب عشق باشد... چون فکر عمه ی پولدار مریدمان را از سر به در کرده ایم!
اصلا شما میدانستید ﺗﺐ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ۴۰°C ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯽﺷﻮﺩ؟ میپرسید چرا استاد جان؟ چون ﮐﻪ ﻋﻤﻠﮑﺮﺩ ﺁﻧﺰﯾﻤﻬﺎ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﭘﺮﻭﺗﺌﯿﻨﻬﺎﯼ ﺑﺪﻥ ﺭﺍ ﺩﭼﺎﺭ ﺍﺧﺘﻼﻝ ﻣﯽﮐﻨﺪ به جان خودش قسم. ﺑﻪ ﺗﺐ ۳۷٫۵ °C ﺗﺎ ۳۷٫۹ °C ﺗﺐ ﺧﻔﯿﻒ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ که اصلا زشت است بگویید تب دارم، اگر این تب را گرفتید بروید خودتان را جمع کنید که آبروی هرچه تبدار است برده اید. در بیان زیبای من ‏ﺫﮐﺮ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺐ ﺑﺎﻋﺚ ﺍﺧﺘﻼﻝ ﺩﺭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺁﻧﺰﯾﻤﻬﺎﯼ ﺑﺪﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺁﻧﺰﯾﻤﻬﺎ ﮐﺎﺗﺎﻟﯿﺰﻭﺭ ﯾﺎ ﮐﺎﺗﺎﻟﯿﺰﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ (حوصله ندارم بگویم اینها چی چی هستند ببروید سرچ کنید) ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﮐﻨﺶﻫﺎﯼ ﺯﯾﺴﺘﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭﻭﻥ ﺳﻠﻮﻝ (همان گوگولی خوشگل ها) ﻭ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﻣﺆﺛﺮﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺁﻧﺰﯾﻢﻫﺎ ﺩﺭ ﺩﻣﺎﯼ ﻣﻌﯿﻨﯽ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻣﺎﯼ ﺑﺎﻻ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯽﺭﻭﻧﺪ، ﺗﺐ ﺑﺎﻻ ﺑﺎ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﯾﻦ ﺁﻧﺰﯾﻢﻫﺎ، ﺩﺭ ﻭﺍﮐﻨﺶﻫﺎﯼ ﺯﯾﺴﺘﯽ ﺑﺪﻥ ﺍﺧﺘﻼﻝ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽﮐﻨﺪ پس نروید بگویید خدا را شکر استادمان تب دارد بروید دعا کنید خوب بشوم که فردا یک عالمه کار فرهنگی بر سرم ریخته فرهنگ مملکت گیر وجود من است. بدانید و آگاه باشید که ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﻣﺎﯼ ﺑﺪﻥ ﺷﺨﺺ ﺑﻪ ۴۴٫۴ ﺗﺎ ۴۵٫۵ ﺑﺮﺳﺪ، ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﺣﺘﻤﯽ ﺍﺳﺖ. ولی گریه نکنید حالم چنان وخیم نیست... بروید دعایم کنید!

محبوب همیشگی شما، انتسیکلپدیست

#энциклопэдист