استاد انسیکلپدیست
تصمیم گرفته بودیم اینبار با زبان ساده و بی آلایش و بی طنزِ فاخر با شما مریدان عزیزتر از جانمان سخن بگوییم که دیدیم نمیشود و سطح کلاس درسمان را نیز باید در نظر میگرفتیم. از خشکی کلاس به تنگ میآیید!
چند روز پیشترها یکی از مریدان سینهچاکمان اصرار پشت تمنا و تمنا پشت خواهش که استاد چرا با ما جدیداً سخن نمیگویی، مگر نه اینکه شاگرد هم حق و حقوقی دارد؟
از مشغلههای جدیدمان برایش گفتیم و اینکه چندتنی از مریدان را به شاگردی مستقیم پذیرفتهایم که درست است اِنْتْسیٖکْلُپِدیٖسْت نمیشوند اما یک معینی عمیدی دهخدایی چیزی که میشوند...
خلاصه گفتیم و گفتیم و فهمیدیم این مرید سینهچاکمان قید ادامه تحصیل را زده و میخواهد دیگر درس نخواند!!!
به نشان اعتراض همینجا سکوت میکنیم و در جمع میگویم های جناب مرید! درس نخوانی از مریدی ساقطت میکنیم!
پاشو جمع کن خودت را که این تنبلیها برایت آب و نان نمیشود! من نیز دیگر برای کسی که قصد ادامه تحصیل ندارد علمم را هدر نمیدهم...
در متنهای بعدی از مذمت چیزهایی خواهم گفت که به درد همهتان خواهد خورد!
#энциклопэдист
- ۰۰/۰۳/۰۳
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.