فاطمه افشاری

🧠 همواره برای کشف حقایق و چرایی زندگی به راهنمایی شما دوستان منتقدم نیازمندم...

فاطمه افشاری

🧠 همواره برای کشف حقایق و چرایی زندگی به راهنمایی شما دوستان منتقدم نیازمندم...

نوشته های کوتاه فاطمه افشاری

پیام های کوتاه
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۲۷ مطلب توسط «فاطمه افشاری» ثبت شده است

استاد انتسیکلپدیست

دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۱ ب.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

امروز در تکاپوی علمی بودیم که بحثی روانشناسانه توجهمان را جلب کرد. نپرسید شما که همه چیز میدانید پس چطور شد تکاپوی علمی کردید! ما از تواضع بالایمان باز هم در جستجوی کشفیات جدیدیم!
بگذریم...
از معضلات بزرگ جامعه امروز دلتنگیست که خیلی وقتها ناشی از یک غرور کودکانه ایست که نمیرویم بگویم فلانی دلمان هوایت را کرده...
این دلتنگی با سرد شدن هوا بیشتر میشود، وجالب است که اگر دلتنگ باشی در هوای سرد بیشتر هم دوام می آوری چون دمای بدن بالاتر میرود... 
همین ادعای خودم را چند وقت پیش سپردم به چندتن از شاگردان باواسطه ام تست کردن خودشان کیفور شده بودند!
شاید اصلا بگویید استاد جان اصلا چه میشود که دلتنگ میشویم؟ دلتنگی نشانه عشق است؟ باید بگویم نه فرزندانم! چنین نیست!
شما مگر وقتی تشنه میشوید عاشق آب معدنی شصت هزارتومنی هایی شدید که مشکل آب کشور ما را حل کرده اند؟ خب معلوم است که نه! تشنه اید و نیاز فعلیتان آب است.... به آب هم که رسیدید موقتا مشکلتان حل میشود بعد دوباره تشنه میشوید! دلتنگی هم فرایندیست مشابه همین فقط کمی قرطی بازی تر است و با کلاس... مشکل عاطفیست!
مثلا یه بنده خدایی قیافه اش شبیه ابوبکربغدادیست و بودنش به شما حس زیبایی میداده... حالا در جمعی هستید همه چهره ها برگرفته از انتسیکلپدیست کبیر... خب معلوم است دلتنگ ابوبکر بغدادی میشوید که حس زیبایی به شما میداده! یا یکی به شما هر حسی که دلتان میخواهد میداده حالا دلتنگش شدید... دلتان برای هرکسی تنگ شد فکر نکنید عاشقش هستید و بعد در خیالتان بتی بسازید برای پرستش... واقعا فکر کردید همان آب معدنی "گرونا" گیرتان می آید؟ نه بابا! یه وقتهایی آب جوب بوده و حس تشنگی آب چشمه جلوه اش داده! من یک دنیا کار دارم... بروید درستان را بخوانید و بیش از این وقت بزرگواری چون مرا نگیرید!

#энциклопэдист 

احوالمان...

دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۲۰ ب.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

ای شعر کوتهم خبر امتحان بگو
با اینکه ساده‌ای فقط احوالمان بگو

 

گفتی که «محرمان خلوت انسیم غم مخور»؟
با ما مگو که غمت چیست، داستان بگو

 

هر جا که رفتی و قلبت گشوده شد
از خواب‌های پریشانِ پلکمان بگو


له شد وجودمان از بس کنایه خورد
اما تو بگذر و از ایمانشان بگو


اصلا نگو! شاید درست نیست
باشد میانمان ک چنین و چنان بگو

 

شعر: فاطمه افشاری

استاد انتسیکلپدیست

يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۲ ب.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

همینطور داشتم استراحت میکردم و به آینده شاگردانم فکر میکردم که ناگهان یکی از مریدانم با حال ضایع و دلشکسته ای گفت: استاد انتسیکلپدیست بزرگوار! ای کسی که از همه چیز خبر داری چه کنم؟
من هم گفتم: ماساژ درمانی!
شاید بگویید اصلا از کجا چنین تجویزی کرد!
از آنجایی که ما از همه چیز آگاهیم فهمیدیم این مریدمان از بس خوابیده است بدنش خسته شده... تنها درمان بی ضررش هم همین ماساژدرمانیست!
از ماساژ درمانی برایتان بگویم که حدود ۴۸۰۰ سال است که در چین شناخته شده... بر بافت های نرم بدن اعمال میشود مثلا کمر... بعد چنان خستگیتان میپرد میرود به بقیه خستگی ها خبر شکستش را میدهد که در تاریخ خستگیهای بشر بنویسند و سالها در بهترین دانشگاه هایشان تدریس شود.
حالا پیش خودتان نگویید بابا این نسخه ی درمان چینیست و زود میشکند... این از آن نشکنهاست که رویش خش هم نمی افتد! حتی جالب است برایتان بگویم که این ماساژ درمانی که نام دیگرش ماساج درمانیست برای ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻓﻠﺞ ﻭ ﺗﺐ ﻭ ﻟﺮﺯ ﺑﻪ ﻭﺭﺯﺵ، ﻣﺎﺳﺎﮊ ﭘﻮﺳﺖ ﻭ ﻋﻀﻼﺕ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺗﻤﺮﯾﻨﺎﺕ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. حتی شاگرد خودم همان ﺑﻘﺮﺍﻁ که خیلی هم معروف شد ﺿﺮﻭﺭﺕ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﺎﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﻚ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺩﺭ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺁﺳﯿﺒﻬﺎﯼ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﻭ ﺟﻨﮕﯽ ، ﺑﻪ ﭘﺰﺷﻜﺎﻥ ﮔﻮﺷﺰﺩ میﻛﺮﺩ. حتی این راهم بگویم که ﺍﺳﻨﺎﺩ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﻝ ﺑﺮ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮊﺍﭘﻨﯿﻬﺎ ﻭ ﻣﺼﺮیها، ﺭﻭمیها ﻭ ﻋﺮبها ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺎﮊ ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺍﺳﺖ.
تازه به شکل نوینترش را شاگرد درسخوان کلاسهایم ﻫﻨﺮﯾﻚ ﻟﯿﻨﮓ ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ ﻣﺎﺳﺎﮊ ﻭ ﻭﺭﺯﺵ پایه ریزی کرد.
بعده ها هم ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﭘﺰﺷﻚ ﺍﻣﺮﯾﻜﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺟﻮﺭﺝ ﻭ ﭼﺎﺭﻟﺰ ﺗﯿﻠﻮﺭ بعد ﺍﺯ ﺗﺤﺼﯿﻞ در کلاسهای غیرمستقیم من ، ﺍﯾﻦ ﺭﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯾﻜﺎ ﻣﻌﺮﻓﯽ کردند.
حالا من نمیگویم آموزشش را هم خودم به انسانها دادم و ابتکار خودم بود به خاطر این است که ریا نشود.
این درمان سبکهای خاص خودش را دارد که بعدا برایتان مفصل خواهم گفت.

 энциклопэдист#

خسته شدم...

يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۲۰ ب.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

خسته شدم خسته شدی خسته شد
نیست کسی طالب من بیشتر

با سخنم موجب شرمم کمی
هست دلم ریش‌تر از ریش‌تر

نیست کسی شاد ز دیدار من
وهم خودم بود کمی پیشتر:

موجب خیرم، هنرم راه من
با هنرم نیست کسی خویش‌تر!

حال که من علم به خود یافتم
هی! تو نزن بیشترم نیش‌تر

 

شعر: فاطمه افشاری

استاد انتسیکلپدیست

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۳۸ ب.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

سلام!

به علت استقبال بی نظیر شما دوستان جان از نوشته های این کبیر و تقاضای زیادتان برای یادگیری بیشتر هرچه من میدانم و شما نمیدانید برآن شدم این بخش بی نظیر را در این وبلاگ تاسیس کنم که بعد نگویید زکات علمت چه شد؟
شاید چند تنی از حسودان بگویند: "این که اینقد میگه میدونم میدونم تو جهل مرکبه و هیچیم نمیدونه" بنده اصلا پاسخ آنها را نخواهم داد، چرا که اصلا گفته اند" الجواب الحسود السکوت الکه المهم النیست الچه المیگویند الوالا البوخودا" ترجمه نمیکنم که وقتتان گرفته نشود.
خلاصه اینکه هربار بحثی را شروع خواهم کرد و چنان به شما آموزش میدهم که بگویید تمام هزینه هایش از امروز برای ما بود!

энциклопэдист#

درد زندگی شهری...

جمعه, ۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۰۸ ق.ظ | فاطمه افشاری | ۰ نظر

صدساله انگار باخودم قهرم
زندونی ام زندونی شهرم
دود و دم شهرو نمیبینم
مجبورم و محکوم تمکینم
از اول عمرم شدم شهری
شهری بشی انگارکه قهری
بالحظه های زندگی کردن
شادیتو میندازی واسه بعداً
توشهر دود و غصه و مرگه
پاییزه انگار،ریزش برگه
من خسته ام از غربت شهری
از طعم این پیمانه ی زهری
خسته شدم خسته تو میفهمی
آخه خودت درگیر این زخمی...

دلتنگی

دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۷ ب.ظ | فاطمه افشاری | ۲ نظر

در این خانه چیزی نیست جز دلتنگی...